4 out of 5 stars
rating
جلال از همسرش جدا میشود و با همکاری یک کلاهبردار به سرقت از یک خانهٔ مسکونی اقدام میکند. جلال از روی تصادف متوجه گفت و گوی یک گروه خرابکار دربارهٔ توطئه بمب گذاری میشود و موضوع را به پلیس اطلاع میدهد. اما مأموران به جلال بدگمان میشوند و او را بازداشت میکنند. سرگرد هاشمی، افسر ویژهٔ ادارهٔ آگاهی، متوجه بی گناهی جلال میشود و درمی یابد که رهبر خرابکاران یک سرهنگ بازنشستهٔ عراقی است. جلال پس از تشکیل دادگاه به پنج سال حبس تعلیقی محکوم میشود و او نزد همسرش بازمیگردد. اما اعضای گروه جلال را شناسایی میکنند و ابتدا پسر و سپس خودش را گروگان میگیرند. آن دو جداگانه از دست خرابکاران میگریزند. سرگرد هاشمی براساس اطلاعات جلال به محل بمب گذاری در نمایشگاه بینالمللی تهران میرود و قبل از این که یکی از بمب گذاران موفق به اجرای نقشهٔ خود بشود با گلولهٔ سرگرد هاشمی از پا در میآید