4 out of 5 stars
rating
پدری بر بالین بیماری وصیت میکند که پس از مرگ دو فرزند او به این شرط وارث اموالش بشوند که نوههایش به عقد یکدیگر درآیند و صاحب فرزند شوند. دو برادر میکوشند به کمک رامین فرزندان خود را به ازدواج با یکدیگر راضی کنند: اما مهری، دخترعمو، و مهدی، پسرعمو، هر کدام به تصور اینکه دیگری به قصد تصاحب ثروت، راضی به ازدواج با او شده از این کار خودداری میکند. از یکسو مهدی پای بند زنی آوازه خوان و از سوی دیگر مهری مورد علاقهٔ جوانی است که به عنوان کمک آشپز در خانهٔ آنها کار میکند. مهری و مهدی برای آن که خود را از دست پدرانشان خلاص کنند به عقد مصلحتی رضایت میدهند، تا این که هر کدام پس از ماجراهای مضحکی متوجهٔ علاقهٔ خود به دیگری میشود و با شادمانی زندگی جدیدی را آغاز میکنند